شروع مدرسه
باز هم پاییز اومد پاییز برگ خزان خزانی که زود روی خانه دل من و دخترم نشست دوست ندارم دیگه از ناامیدی و سختی این جا صحبت کنم ولی بعضی وقتها این قدر دلم می گیره که جایی را برای خالی کردن خودم را بهتر از این جا نمی بینم فقط دوست دارم تمام انگشتانم روی صفحه کلید فقط صدا بدهند و همه رنج و غمهایم را بنویسه تا تمام بشه و دلم پاک پاک بشه دیگه زمانی را ببینم در ارامشی که خودم با دست و رنج خودم برای خودم و دخترم ساخته ام ببینم امروز قرار بود یگانه جان را ببرم مدرسه ولی عزیز مامان خیلی بی تابی کرد می گه دوست ندارم برم مدرسه نمیدانم چه کار بکنم پاک کلافه شدم خدایا خودت بهم صبر بده ...
نویسنده :
مادری تنها و بی کس
9:39